وی اهل نماز شب و عبادت خالصانه بود و در خلوت شبها به عبادت و گریه در پیشگاه معبود خود میپرداخت. شجاعت، صلابت، شادابی و نشاط بیمانندی که داشت از او یک فرمانده شهادتطلب و حماسهآفرین ساخته بود. وی به رعایت تقوا و نزاکت و ادب و خوشرویی و پذیرش سختیها در میان رزمندگان مشهور بود و نماز را با خضوع و خشوع تمام میخواند، به همین سبب رزمندگان به او اقتدا میکردند و او را امام جماعت قرار میدادند. مهدی به نماز اول وقت و جماعت اهمیت بسیار میداد. روزی که سخت مشغول انجام امور یگان توپخانه بود، ناگهان عصر لحظهای خورشید را نگاه کرد و بیدرنگ و شتابان و بیقرار به سویی رفت و نمازش را خواند. پس از نماز با شرمندگی گریه و به تندی باران بهاری مویه میکرد و از خداوند برای لحظهای درنگ پوزش میخواست. مهدی از نوجوانی تلاش میکرد که از گناه و خطا دوری کند و هنگامی که سهوی انجام میداد، خود را جریمه میکرد. مثلاً یک شب فراموش کرده بود که مسواک بزند. صبح روز بعد خود را جریمه کرد و مقداری پول به صندوق صدقات ریخت . مهدی از دورة نوجوانی همیشه قلم و کاغذ همراه داشت و در سخنرانیها و جلسات مذهبی روایات معصومین و نکات آموزنده را یادداشت میکرد. وی به دعای کمیل علاقة فراوان داشت و مقید به انجام امر به معروف و نهی از منکر بود و در انتظار شهادت بود. هنگامی که به مرخصی میآمد، فضای خانه عوض میشد و نشاط و شادابی وجود همه را فرا میگرفت. به پدر و مادر و همسر و فرزندان خود عشق میورزید و علاقة فراوان داشت سرهنگ جانباز مسعود عباسی همرزم شهید می گوید: مدتی که به مرخصی نمیرفت، نگران خانوادهاش میشد. یکبار ۵۰ روزی بود که به مرخصی نرفته بود. وی برای احوالپرسی از خانوادهاش تلفن به اصفهان زد. پس از این گفتگو نیروی هزار برابر گرفته بود. مهدی با شادی تمام گفت: «وقتی میخواستم از همسرم عذرخواهی کنم که مدت زیادی است به مرخصی نرفتهام، همسرم پیش دستی کرد و گفت: آقا مهدی خسته نباشید، شما آنجا مقاومت کنید، ما هم اینجا با صبرمان در مقابل دشمن میایستیم». با خود گفتم بیجهت نیست که میگویند: علت پیروزی مردان موفق، همسرانشان هستند». مهدی در سال ۱۳۶۰ش ازدواج کرد و ثمره آن یک فرزند دختر به نام هاجر و یک پسر به نام رضا هستند .